درآغوش باران
عاشقانه,عارفانه
دلم برایت تنگ است خوب من یادم باشدكه زيبايي هاي كوچك را دوست بدارم حتي اگر در ميان زشتي هاي بزرگ باشند. پشت چراغ قرمز پسری با چشمان معصوم و دستانی کوچک گفت: چسب زخم نمی خواهید؟ 5تا 100تومن آهی کشیدم و با خود گفتم تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم نه زخم های من خوب میشود نه دردهای تو درمان
پشت پنجره ی تنهایی
آنجا که خبر از آمدنت می دهد
چشم به راه آمدنت بسته ام
یا که شاید تو بیایی یا قاصدکت
آه که چه سخت می گذرد ثانیه های بی تو بودن
آخر به کجا رفته ای؟
به کدام آفاق چشم دوخته ای؟
آیا در یادت مرا خاطری هست هنوز؟
در سیاهی شب، در پی ستاره ی بختمان هستی هنوز؟
به کدام سو می نگری؟
هم آغوش کدام ستاره گشته ای؟
قرارمان را یادت هست هنوز؟
تو کجایی؟
می شنوی؟
صدای قلب شکسته ی مرا
تنهایم
با قلبی مالام از درد و آشوب
سکوتم را به هم می زند
نوای زیبایت که هنوز در گوشم نجوا می کند
دلم برایت تنگ است
يادم باشد كه ديگران را دوست بدارم آن گونه كه هستند، نه آنگونه كه مي خواهم باشند.
يادم باشد كه هرگز خود را از دريچه نگاه ديگران ننگرم
كه من اگر خود با خويشتن آشتي نكنم هيچ شخصي نمي تواند مرابا خود آشتي دهد.
يادم باشد كه خودم با خودم مهربان باشم چراكه شخصي كه با خود مهربان نيست نمي تواند با ديگران مهربان باشد
Power By:
LoxBlog.Com |